چکیده داستان:
یکی از شورانگیزترین و غم آلودترین، داستان های شاهنامه فردوسی، سوگ سیاوش است. سیاوش فرزند کاووس، شاه خیره سرِ کیانی است که پس از زاده شدن، رستم او را به زابل برده، رسم پهلوانی، فرهیختگی و رزم و بزم بدو می آموزد. در بازگشت، سودابه، همسر کاووس شاه، به سیاوش دل می بندد؛ امّا او که آزرم و حیا و پاکدامنی و عفاف آموخته است، تن به گناه نمی سپارد و به همین دلیل از سوی سودابه متّهم می شود.
سیاوش، برای اثبات بی گناهی خویش از میان آتش می گذرد و از این آزمایش، سرافراز بیرون می آید. پس از چندی، (برای دور ماندن از وسوسههای سودابه و خیره سری های کاووس) داوطلبانه، از جانب پدر برای جنگ با افراسیاب به سوی توران زمین می رود. افراسیاب گروگان هایی را به نزد او می فرستد و سیاوش آشتی را می پذیرد. از دیگر سو، کاووس از سیاوش می خواهد که گروگانها را بکشد؛ اما سیاوش نمی پذیرد و به توران پناه می برد. در آنجا با جریره، دخت پیران ویسه (وزیر خردمند افراسیاب) و فرنگیس، دخت افراسیاب ازدواج می کند، از جریره، فرود و از فرنگیس، کیخسرو، زاده می شود. سیاوش دو شهر «گنگ دژ» و«سیاوش گرد» را در توران بنا می نهد. پس از چندی به تحریک گرسیوز، میانه سیاوش و افراسیاب به تیرگی می گراید و سرانجام، خونِ او در غربت و بی گناهی ریخته می شود.
زمینه های حماسه:
ملی، داستانی و روایی، قهرمانی، شگفت آوری (خرق عادت)
بازیگران داستان:
سیاوش: فرزند کی کاووس
کاووس: پادشاه ایران
سودابه: همسر کی کاووس
افراسیاب: پادشاه تورانی
سیاوش، فرزند کاووس، شاه خیره سر کیانی است که پس از تولّد رستم او را به زابل برده، رستم پهلوانی، فرهیختگی و رزم و بزم را به آموزد. در بازگشت، سودابه، همسر کاووس شاه به سیاوش دل می بندد امّا او که آزرم و حیا و پاکدامنی و عفاف آموخته است، تن به گناه نمی سپارد و به همین دلیل از جانب سودابه متّهم می شود ...
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
فرهیختگی |
ادب آموختگی |
آزرم |
شرم و حیا |
عفاف |
پاکدامنی |
||
خیره سر |
گستاخ و بی شرم، لجوج |
فرزند کاووس ß مسند
قلمرو ادبی:
دل می بندد ß کنایه از شیفته می شود
رزم و بزم ß جناس
تن به گناه نمی سپارد ß کنایه از گناه نمی کند
چنین گفت موبد به شاه جهان که دردِ سپهبد نماند نهان
قلمرو فکری:
موبد (روحانی) به شاه گفت که این درد (راز) برای همیشه نمی تواند پنهان بماند، پس باید برای آن راهی پیدا کند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
موبد |
روحانی زردشتی |
شاهِ جهان |
منظور کی کاووس |
سپهبد |
سردار و فرمانده سپاه، سپه سالار؛ منظور: کی کاووس |
||
درد سپهبد |
منظور ارتباط بینِ سیاوش و همسرِ کاووس سودابه |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
جهان و نهان ß قافیه
موبد ß مجاز از مشاور
جهان ß مجازِ اغراق آمیز از ایران
جهان و نهان ß جناس ناهمسان اختلافی
واج آرایی حرف «ن»
پیام:
آزمون و سنجش برای شناخت حقیقت
چو خواهی که پیدا کنی گفت و گوی بباید زدن سنگ را بر سبوی
قلمرو فکری:
اگر می خواهی حقیقت آشکار شود باید آن ها را (سیاوش یا سودابه را) آزمایش و امتحان کنی.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
پیدا کردن |
آشکار کردن |
گفت و گوی |
منظور حقیقتِ ماجرای سیاوش و سودابه |
سبو |
کوزه، ظرف معمولا دسته دار از سفال یا جنس دیگر برای حمل یا نگه داشتن مایعات |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
گوی و سبوی ß قافیه
سنگ و سبو ß تضاد
سنگ بر سبو زدن ß کنایه از «آزمایش و امتحان»
پیام:
آزمون و سنجش برای شناخت حقیقت
که هر چند فرزند هست ارجمند دل شاه از اندیشه یابد گزند
قلمرو فکری:
هر چند فرزند (سیاوش) عزیز است اما بدگمان بودن نسبت به او، دل شما را آزرده می کند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
فرزند |
سیاوش |
ارجمند |
گرامی |
گزند |
آسیب، آزار |
||
اندیشه |
بدگمانی، اندوه، ترس، اضطراب، فکر |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
ارجمند و گزند ß قافیه
دل ß مجاز از «وجود»
واج آرایی حرف «ن»
وزین دخترِ شاه هاماوران پر اندیشه گشتی به دیگر کران
قلمرو فکری:
و از طرف دیگر بدگمانی نسبت به سودابه (که دختر شاه هاماوران است) نیز شاه را آزرده خاطر می کند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
وزین |
و از این |
به دیگر کران |
از طرف دیگر |
کران |
طرف، سو، جهت |
||
پراندیشه |
هراسان، بدگمان، اندوهگین، ترسان، مضطرب |
||
هاماوران |
نامِ کشوری قدیمی، شکلِ فارسی شده حَمیر واقع در یمنِ امروزی |
||
دختر شاه هاماوران |
منظور «سودابه»؛ کی کاووس پس از این که شاه هاماوران را شکست می دهد، افزون بر گرفتنِ باج و خراج، دخترش، سودابه را نیز به همسری برمی گزیند |
بیت ß 1 جمله
قلمرو ادبی:
هاماوران و کران ß قافیه
پراندیشه گشتن ß کنایه از نگران و مضطرب شدن
هر در سخن چون بدین گونه گشت بر آتش یکی را بباید گذشت
قلمرو فکری:
چون کار به این جا کشیده شد [مقصّر پیدا نشد] به ناچار باید یکی از آن دو (سودابه یا سیاوش) برای اثباتِ بی گناهی خود از آتش بگذرد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
ز هر در |
از هر باب |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
گشت و گذشت ß قافیه
کل بیت ß تلمیح به باور گذشتگان که برای شناسایی گناهکار از بی گناه، از آتش برمی گذشتند
هر و در ß جناس
پیام:
آزمون آتش برای آشکارگی حقیقت (آزمون ور)
چنین است سوگندِ چرخ بلند که بر بی گناهان نیاید گزند
قلمرو فکری:
سوگندِ آسمان این چنین است که آتش به بی گناهان آسیب نمی رساند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
گزند |
آسیب |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
بلند و گزند ß قافیه
چرخ ß استعاره از فلک و آسمان
بیت ß به باور گذشتگان اشاره دارد (آتش بی گناهان را نمی سوزاند)
سوگند چرخ ß جانبخشی
بیت ß دارای تمثیل است
واج آرایی حرف «ن»
پیام:
برابر با مثل «سر بی گناه بالای دار نمی رود»
جهاندار، سودابه را پیش خواند همی با سیاوش به گفتن نشاند
قلمرو فکری:
کیکاوس سودابه را به نزد خود فراخواند و او را با سیاوش روبه رو کرد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جهاندار |
منظور کی کاووس |
خواندن |
صدا کردن |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
خواند و نشاند ß قافیه
جهان ß مجاز اغراق آمیز از ایران
به گفتن نشاندن ß کنایه از رو به رو کردن
سرانجام گفت ایمن از هر دوان نگردد مرا دل، نه روشن روان
قلمرو فکری:
سرانجام کاووس به هر دوی آن ها گفت که دلِ (خاطر) من از شما دو تن آسوده نمی شود و روحم آرامش نمی گیرد (من هنوز نسبتِ به شما بدگمانم)
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
ایمن |
در امن، دل آسوده |
هر دوان |
هر دوی آن ها |
بیت ß 3 جمله
«را» در عبارت «مرا دل» ß «را»ی فکّ اضافه (دلِ من)
قلمرو ادبی:
دوان و روان ß قافیه
روشن نگشتن روان ß کنایه از نبود آرامش، داشتن بد گمانی
دوان و روان ß جناس
روان روشن ß حسآمیزی
واج آرایی حرف «ن»
مگر کآتش تیز پیدا کند گنه کرده را زود رسوا کند
قلمرو فکری:
مگر (امیدوارم) آتش سوزنده، گناهکار را مشخص کند و فوراً او را رسوا نماید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
تیز |
شعله ور |
پیدا کند |
روشن و آشکار سازد |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
پیدا و رسوا ß قافیه (کند ß ردیف)
مگر ß ایهام:
مصراعِ نخست ß جانبخشی
پیام:
آزمون آتش برای آشکارگی حقیقت
چنین پاسخ آورد سودابه پیش که من راست گویم به گفتار خویش
قلمرو فکری:
سودابه این چنین پاسخ داد که من در سخنان خود راستگو هستم.
قلمرو زبانی:
بیت ß 2 جمله
مرجع ضمیرِ «من» ß سودابه
قلمرو ادبی:
پیش و خویش ß قافیه
پیش و خویش ß جناسواره
به پورِ جوان گفت شاه زمین که رایت چه بیند کنون اندرین؟
قلمرو فکری:
کیکاووس به پسر جوان خود گفت: نظر تو در این باره چیست؟ (چه دفاعی از خود داری؟)
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
پور |
فرزند پسر، سیاوش |
شاه زمین |
منظور کیکاووس |
رایت چه بیند |
رای و نظر تو چیست؟ |
||
اندرین |
در این مورد (در مورد سخنان اتّهام آمیزی که سودابه به تو نسبت داده است) |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
زمین و اندرین ß قافیه
مصراع دوم ß واج آرایی حرف «ن»
زمین ß مجازِ اغراق آمیز از ایران
پیام:
چه دفاعی از خود داری
سیاوش چنین گفت کای شهریار که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار
قلمرو فکری:
سیاوش در پاسخ چنین گفت: ای پادشاه، تحمل آتش دوزخ در مقابل این تهمت، برایم آسانتر است. (با شنیدنِ این اتّهامات، عبور از آتش برای منِ بی گناه، آسان است)
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کای |
که ای |
شهریار |
کیکاووس |
دوزخ |
جهنّم |
خوار |
آسان، سهل |
بیت ß 3 جمله
«را» در عبارت «مرا» (برای من) ß حرف اضافه به معنی «برای»
قلمرو ادبی:
شهریار و خوار ß قافیه
دوزخ ß مجاز از آتش
اگر کوه آتش بود بسپَرم ازین تنگ خوار است اگر بگذرم
قلمرو فکری:
اگر کوهی از آتش باشد از میان آن عبور می کنم و اگر قرار بر عبور از میان آتش باشد، برای من آسان است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سپردن |
طی کردن، پیمودن |
تنگ |
تنگه آتش |
خوار |
آسان، ساده |
||
زین تنگ خوار است اگر بگذرم |
اگر قرار بر عبور از میان آتش باشد، برای من آسان خواهد بود |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
بسپَرم و بگذرم ß قافیه
کوه آتش ß اضافه تشبیهی:
کل بیت ß اغراق
پیام:
دشواری شنیدن بهتان
پر اندیشه شد جان کاووس کی ز فرزند و سودابه نیک پی
قلمرو فکری:
روح و جان کی کاووس به خاطر فرزندش (سیاوش) و همسر نیکو نهادش (نامبارکش) پریشان شد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
پی |
قدم |
اندیشه |
بدگمانی، اندوه، ترس، اضطراب، فکر |
کی |
پادشاه، عنوان پادشاهانِ سلسله کیانی مانند کی قباد، کی کاووس، کی خسرو |
بیت ß 1 جمله
کی ß از نظر دستوری، شاخص است
قلمرو ادبی:
کی و پی ß قافیه
نیک پی ß در اینجا استعاره (ریشخند) از بدقدم، نامبارک
کی و پی ß جناس
جان ß مجاز از «وجود»
کزین دو یکی گر شود نابکار از آن پس که خواند مرا شهریار؟
قلمرو فکری:
کی کاووس با خود گفت اگر یکی از این دو نفر (زن و فرزندم) بدکار و گناهکار باشند، بعد از این کسی من را به پادشاهی قبول ندارد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
نابکار |
گناهکار، بدکار |
که (مصراع دوم) |
چه کسی |
کزین دو |
که از این دو (سودابه و سیاوش) |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
نابکار و شهریار ß قافیه
دو و یکی ß تناسب (مراعات نظیر)
که خواند مرا شهریار ß پرسش انکاری؛ کسی مرا پادشاه نمی داند
همان به کزین زشت کردار دل بشویم کنم چاره دل گسل
قلمرو فکری:
بهتر است شک و بدگمانی خود را نسبت به این کار زشت برطرف کنم و چاره اساسی بیندیشم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
به |
بهتر است |
زشت کردار |
گمانی ، سوءظن |
زشت کردار |
کردار زشت |
||
چاره کنم |
چاره ای بیندیشم، راهی پیدا کنم |
||
دل گسل |
آنچه سبب گسستن و آزرده شدن دل شود، ناگوار، دل شکن، دلخراش |
بیت ß 3 جمله
همان به ß «است» به قرینه معنوی حذف شده است (همان بهتر است)
زشت کردار ß ترکیب وصفی وارون
دل گسل ß صفت فاعلی مرکّب کوتاه
قلمرو ادبی:
دل و گسل ß قافیه
دل شستن ß کنایه از خود را رها کردن
واژهآرایی کلمه «دل»
به دستور فرمود تا ساروان هیون آرد از دشت، صد کاروان
قلمرو فکری:
[کی کاووس] به وزیر خود فرمان داد تا شتربان، صد کاروان شتر از دشت بیاورد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دستور |
وزیر، مشاور |
ساروان |
شتربان، شتردار |
کاروان |
قافله |
||
هیون |
شتر، به ویژه شتر قوی هیکل و درشت اندام |
بیت ß 2 جمله
کاروان ß ممیز (صد کاروان هیون)
نهادِ «فرمود» ß کی کاووس
قلمرو ادبی:
ساروان و کاروان ß قافیه
دستور ß ایهام تناسب:
صد ß مجاز از بسیار
ساروان، هیون و کاروان ß تناسب
ساروان و کاروان ß جناس ناهمسان
نهادند بر دشت هیزم دو کوه جهانی نظاره شده هم گروه
قلمرو فکری:
هیزم ها را مانند دو کوه بزرگ در آن دشت بر روی هم انباشته کردند و مردم برای تماشا کردن آمده بودند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
نظاره شدن |
تماشا کردن |
هم گروه |
با همدیگر، به اتّفاقِ هم |
بیت ß 2 جمله
کوه ß ممیز
قلمرو ادبی:
کوه و گروه ß قافیه
کل بیت ß آرایه اغراق (هر دو مصراع آرایه اغراق دارند)
جهان ß مجاز از مردم
دشت و کوه ß تناسب
بدان گاه سوگندِ پرمایه شاه چنین بود آیین و این بود راه
قلمرو فکری:
در آن زمان (زمان کی کاووس)، راه و رسمِ شاهان در شناسایی خطاکار از درستکار این گونه بود؛ (زیرا به اعتقاد ایشان، آتش پاک و مقدّس هرگز انسانهای پاک را نمی سوزاند.)
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
گاه |
زمان |
بدان گاه |
در زمان کی کاووس |
مایه |
قدرت، توانایی |
پُرمایه |
گران مایه، پرشکوه |
سوگند |
(در این بیت) راه و رسم در تشخیص خطاکار از درست کار |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
شاه و راه ß قافیه
گاه، شاه و راه ß جناس ناهمسان
توضیح:
این بیت به باور گذشتگان اشاره دارد
وزآن پس به موبد بفرمود شاه که بر چوب ریزند نفتِ سیاه
قلمرو فکری:
پس از آن، شاه به روحانی دربار دستور داد که نفت سیاه بر چوبها بریزند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
نفت سیاه |
قیر خام |
موبد |
روحانی زرتشتی، در اینجا به معنای مشاور |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
شاه و سیاه ß قافیه
بیامد دوصد مردِ آتش فروز دمیدند گفتی شب آمد به روز
قلمرو فکری:
دویست مرد آتش افروز آمدند و در هیزم ها دمیدند. دود زیادی همه جا را فرا گرفت به طوری که هوا در اثر دود، سیاه شد و روز مانند شب، تاریک شد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دو صد |
دویست نفر |
آتش فروز |
روشن کننده آتش |
دمیدند |
فوت کردند |
گفتی |
انگار که، گویی |
به |
در |
||
شب آمد به روز |
[از شدّت دود] روز شب شد، شب جای روز را گرفت |
بیت ß 4 جمله
آتش فروز ß صفت فاعلی مرکّب کوتاه (آتش افرورنده)
قلمرو ادبی:
آتش فروز و روز ß قافیه
گفتی شب آمد به روز ß تشبیه (به علّتِ دودِ بسیارِ، روز به شب مانند شد)، کنایه از تاریک شدن هوا
گفتی ß در اینجا قید تردید و اداتِ تشبیه است
شب و روز ß تضاد
مصراع دوم ß اغراق
واج آرایی حرف «د»
پیام:
شدّت دود و آتش
نخستین دمیدن سیه شد ز دود زَبانه برآمد پس از دود، زود
قلمرو فکری:
با اولین دمیدن، دودی به پا شد که همه جا را سیاه کرد، ولی پس از آن آتش به سرعت زبانه کشید و هیزم ها شعله ور شد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دمیدن |
فوت کردن |
زبانه |
زبانه آتش، شعله آتش |
برآمد |
بلند شد |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
دود و زود ß قافیه
دود و زود ß جناس ناهمسان
سیه، دود و زبانه ß تناسب
واژهآرایی کلمه «دود»
واج آرایی حرف «د»
سراسر همه دشت بریان شدند بر آن چهر خندانش گریان شدند
قلمرو فکری:
همه مردم حاضر در دشت از این آزمایش غمگین و ناراحت بودند و همه بر آن چهرهٔ خندان، معصوم و بی گناه سیاوش گریان بودند. (مردم می دانستند که سیاوش بی گناه است پس بر بی گناهی او می گریستند)
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سراسر |
همه |
چهر |
چهره، صورت |
بریان |
کباب شده و پخته شده بر آتش |
بیت ß 2 جمله
مرجع ضمیر «ش» ß سیاوش و نقش مضاف الیه دارد
قلمرو ادبی:
بریان و گریان ß قافیه (شدند:ردیف)
دشت ß مجاز از مردمی که در دشت نظاره گر بودند
بریان شدن ß کنایه از غمگین و ناراحت شدن، در سوز و گداز بودن، اغراق
بریان و گریان ß جناس ناهمسان
خندان و گریان ß تضاد
واج آرایی حرف «ن»
سیاوش بیامد به پیش پدر یکی خُود زرین نهاده به سر
قلمرو فکری:
سیاوش در حالی که کلاه جنگی زرینی بر روی سر گذاشته بود، به نزد پدر آمد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
پیش |
نزد |
پدر |
کی کاووس |
زرّین |
طلایی |
نهاده |
گذاشته |
خُود |
کلاهخُود، کلاه جنگی |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
پدر و سر ß قافیه
خُود و سر ß تناسب
هشیوار و با جامه های سپید لبی پر ز خنده دلی پر امید
قلمرو فکری:
او با آرامش و هوشیاری و در حالی که لباس های سفید بر تن کرده بود خندان و امیدوار بود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جامه |
لباس، تن پوش |
دل پر امید بودن |
امید فراوان داشتن |
لب پر ز خنده بودن |
خندان |
||
هشیوار |
هشیار، هشیارانه، آگاهانه |
بیت ß 2 جمله
مصراع اول ß حذف فعل «بود» به قرینه معنوی
مصراع دوم ß حذف فعل «داشت» به قرینه معنوی
قلمرو ادبی:
سپید و امید ß قافیه
لب و خنده ß تناسب
لب و دل ß تناسب
لب پر ز خنده بودن ß کنایه از شادمان بودن
واژه آرایی کلمه «پر»
یکی تازی ای بر نشسته سیاه همی خاک نعلش بر آمد به ماه
قلمرو فکری:
سیاوش بر اسب تازنده سیاه رنگی نشسته بود و (آن قدر تند می راند که) خاک نعل اسبش به ماه می رسید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
برنشستن |
سوار شدن |
نعل |
قطعه آهنی که به پاشنۀ کفش یا به سم ستور می زنند |
تازی |
اسبی از نژاد عربی با گردن کشیده و پاهای باریک، تیزپا |
بیت ß 2 جمله
برنشستن ß فعل پیشوندی
یکی ß صفت برای «تازی»
سیاه ß صفت برای «تازی»
نهادِ بیت ß سیاوش
مرجع ضمیر «ش» ß تازی؛ نقش مضاف الیه دارد، وابسته وابسته
قلمرو ادبی:
سیاه و ماه ß قافیه
تازی، برنشستن و نعل ß تناسب
ماه ß مجاز از آسمان
خاک نعلِ اسب بر ماه رفتن ß کنایه از سرعت و تاخت و تاز اسب، اغراق
پراگنده کافور بر خویشتن چنان چون بُوَد رسم و ساز کفن
قلمرو فکری:
سیاوش به همان صورت که رسم کفن و دفن است، به خودش کافور زده بود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بود |
می باشد |
رسم و ساز |
آیین |
کافور |
دارویی خوش بو و سفید رنگ که خاصیت ضدعفونی کنندگی دارد و بر جسد می پاشند برای گندزدایی و کاستن بوی بدِ مُرده |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
سپید و امید ß قافیه
کافور و کفن ß تناسب
پیام:
آمادگی برای مرگ
بدان گه که شد پیش کاووس باز فرود آمد از باره، بردش نماز
قلمرو فکری:
آن هنگام که پیش کی کاووس باز آمد، از اسب پیاده شد و رسم احترام و تعظیم به جا آورد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بدان گه |
آن زمان |
باز شد |
باز رفت |
باره |
اسب |
فرود آمد |
پایین آمد، پیاده شد |
نماز بردن |
تعظیم کردن، عمل سر فرود آوردن در مقابل کسی برای تعظیم |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
باز و نماز ß قافیه
رخ شاه کاووس پُر شرم دید سخن گفتنش با پسر نرم دید
قلمرو فکری:
سیاوش پدرش را بسیار شرم زده دید، چون متوجّه شد کهبا او به نرمی و مهربانی سخن می گوید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
رخ |
چهره، رخسار |
پُر شرم |
شرمنده |
بیت ß 2 جمله
شاه ß شاخص (وابسته پیشین)
قلمرو ادبی:
شرم و نرم ß قافیه (دید ß ردیف)
رخ ß مجاز از وجود
سخن گفتن نرم ß کنایه از «مهربانی کردن»، حسآمیزی
شرم و نرم ß جناس ناهمسان
سیاوش بدو گفت اندُه مدار کزین سان بُوَد گردش روزگار
قلمرو فکری:
سیاوش به پدرش گفت که از این مسئله ناراحت و شرم زده مباش؛ زیرا که این کار سرنوشت است [و تو مقصّر نیستی].
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بدو |
به او |
اندُه |
کوتاه شده «اندوه» |
انده مدار |
غمگین مباش |
کزین سان |
که این گونه |
بُوَد |
باشد |
گردش روزگار |
سرنوشت، تقدیر |
بیت ß 3 جمله
ضمیر «او» در «بدو» ß کاووس
قلمرو ادبی:
مدار و روزگار ß قافیه
پیام:
پذیرش سرنوشت
سرِ پر ز شرم و بهایی مراست اگر بی گناهم رهایی مراست
قلمرو فکری:
وجود من سراسر ارزشمند و آراسته به شرم و پاکی است، اگر بی گناه باشم، نجات می یابم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بهایی |
ارزشمند، قیمتی |
را |
به معنای «دارندگی» |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
بهایی و رهایی ß قافیه (مراست ß ردیف)
سر ß مجاز از «وجود»
بهایی و رهایی ß جناس ناهمسان
ور ایدون که زین کار هستم گناه جهان آفرینم ندارد نگاه
قلمرو فکری:
و اگر چنانچه مرا گناهی هست، خداوند مرا از آتش نگه نمی دارد [و آتش مرا می سوزاند].
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
ور |
و اگر |
ایدون که |
چنانچه |
گناه |
گناهکار |
جهان آفرین |
خداوند |
بیت ß 2 جمله
گناه ß اسم به جای صفت به کار رفته است
جهان آفرین ß صفت فاعلی مرکب کوتاه (آفریننده جهان)
مرجع ضمیر«م» در«جهان آفرینم» ß سیاوش، نقش مفعول دارد (جهان آفرین مرا نگاه نمی دارد)
قلمرو ادبی:
گناه و نگاه ß قافیه
گناه و نگاه ß جناسواره
به نیروی یزدان نیکی دهش کزین کوه آتش نیابم تپش
قلمرو فکری:
به نیروی یزدان نیکی دهنده، هیچ نگرانی و اضطرابی از این آتش ندارم [و در کمال آرامش و اطمینان از آن می گذرم].
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
نیکی دهش |
نیکی کننده |
تپش |
اضطراب ناشی از گرمی و حرارت، گرمی و حرارت |
بیت ß 1 جمله
دهش ß واژه وَندی (ده + ــِـش)
قلمرو ادبی:
دهش و تپش ß قافیه
کوه آتش ß اغراق، اضافه تشبیهی:
تپش یافتن ß کنایه از هراسیدن
سیاوش سیه را به تندی بتاخت نشد تنگ دل جنگِ آتش بساخت
قلمرو فکری:
سیاوش بدون ناراحتی و اندوه، اسب سیاهش را تاخت و آماده جنگ و مقابله با آتش شد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سیه |
اسب سیاه |
بتاخت |
بتازاند، بدواند |
بساخت |
آماده و مهیا شد |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
بتاخت و بساخت ß قافیه
تنگ دل شدن ß کنایه از غمگین شدن
تندی ß ایهام:
بتاخت و بساخت ß جناس ناهمسان
جنگ آتش ß استعاره پنهان (آتش مانند انسانی بود که سیاوش قصد جنگ با او را داشت)
ز هر سو زبانه همی بر کشید کسی خُود و اسپ سیاوش ندید
قلمرو فکری:
آتش از همه طرف زبانه می کشید و کسی نمی توانست کلاهخود و اسب سیاوش را ببیند (در آتش ناپدید شد).
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سو |
طرف |
زبانه |
زبانه آتش، شعله |
برکشید |
بلند شد |
خُود |
کلاهخُود |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
کشید و ندید ß قافیه
خُود ß مجاز از «سیاوش»
پیام:
ارتفاع زیاد آتش
یکی دشت با دیدگان پر ز خون که تا او کی آید ز آتش برون
قلمرو فکری:
همه مردم حاضر در آن دشت (از شدت اندوه) خون می گریستند و انتظار می کشیدند تا ببینند کی سیاوش از آتش بیرون بیاید؟
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
دیدگان |
چشم ها |
بیت ß 2 جمله
مرجع «او» ß سیاوش
قلمرو ادبی:
خون و برون ß قافیه
دشت ß مجاز از مردم
دیده پر از خون ß کنایه از شدت غم و اندوه، خون گریه کردن
کل بیت ß اغراق
چو او را بدیدند برخاست غو که آمد ز آتش برون شاه نو
قلمرو فکری:
مردم وقتی سیاوش را زنده و سالم دیدند، با فریاد گفتند که شاه جوان، به سلامت از آتش بیرون آمد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
چو |
هنگامی که |
برخاست |
بلند شد |
غو |
فریاد، بانگ و خروش |
شاه نو |
سیاوش |
بیت ß 2 جمله
مرجع «او» ß سیاوش
قلمرو ادبی:
غو و نو ß قافیه
نو ß ایهام:
غو و نو ß جناس ناهمسان
چنان آمد اسپ و قبای سوار که گفتی سمن داشت اندر کنار
قلمرو فکری:
اسب و لباس سیاوش چنان سالم و بدون آسیب بود که گویی در آغوش گلهای یاسمن بوده است (انگار در میان باغ گل بوده است)
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
چُنان |
به گونه ای |
قبا |
نوعی لباس بلند مردانه |
گفتی |
گویی، انگار |
اندر |
در |
کنار |
بغل |
||
سمن |
یاسمن، گونه ای درخت گل |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
سوار و کنار ß قافیه
قبا ß مجاز از پوشنده قبا
سمن در کنار داشتن ß کنایه از آرامش و تندرستی و آسیب ندیدن
اسب و سوار ß تناسب
توضیح:
به ویژگی «شگفت آوری» حماسه اشاره دارد
چو بخشایش پاک یزدان بُوَد دم آتش و آب یکسان بُوَد
قلمرو فکری:
زمانی که بخشایش و آمرزش ایزد پاک شامل حال کسی شود. گرمای آتش و سردی آب با هم برابر می گردد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
چو |
هنگامی که |
بخشایش |
آمرزش، بخشاییدن |
یزدان |
ایزد، خداوند |
بُوَد |
باشد |
دم |
دما و گرما |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
یزدان و یکسان ß قافیه (بُوَد ß ردیف)
تلمیح به داستان حضرت ابراهیم
آتش و آب ß تضاد
پیام:
لطف حق انسان را نگاه می دارد
چو از کوه آتش به هامون گذشت خروشیدن آمد ز شهر و ز دشت
قلمرو فکری:
هنگامی که سیاوش از کوه آتش به خوبی به دشت آمد، فریاد شادی و همدردی همه مردم به گوش رسید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
چو |
هنگامی که |
هامون |
دشت |
خروشیدن |
فریاد زدن |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
گذشت و دشت ß قافیه
کوه آتش ß اضافه تشبیهی، اغراق
شهر و دشت ß مجاز از «مردم» (می توان مجاز نیز در نظر نگرفت؛ زیرا ممکن است که از شهر و دشت فریادی به گوش برسد)
کوه، شهر و دشت ß تناسب
واج آرایی حرف «ش»
همی داد مژده یکی را دگر که بخشود بر بی گنه دادگر
قلمرو فکری:
مردم به یکدیگر مژده می دادند که خداوندِ عادل به بی گناه رحم کرد. (و او را از آتش حفظ نمود)
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دگر |
دیگر |
بیگنه |
منظور سیاوش است |
بخشود |
آمرزید، از گناه درگذشت |
||
دادگر |
عادل، منظور خداوند است |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
دگر و دادگر ß قافیه
مصراع دوم ß متناقض نما (پارادوکس)؛ از این جهت که شخصی بی گناه، گناهش بخشوده گردد
همی کَند سودابه از خشم موی همی ریخت آب و همی خست روی
قلمرو فکری:
سودابه از شدّت خشم و اندوه موهای خود را می کند و اشک (عرق شرم) می ریخت و بر چهره خود چنگ می انداخت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
خستن |
زخمی کردن، مجروح کردن |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
موی و روی ß قافیه
موی کندن ß کنایه از شدت خشم و اندوه
آب ß مجاز از اشک، عرق شرم
موی و روی ß جناس ناهمسان، تناسب
واج آرایی حرف «م»
پیام:
شدت ناراحتی
چو پیش پدر شد سیاوش پاک نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاک
قلمرو فکری:
هنگامی که سیاوش، بی گناه (یا: با لباس تمیز) نزد پدر رفت و هیچ اثری از دود و آتش و گرد و خاک بر لباس نداشت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
چو |
هنگامی که |
شد |
رفت |
بیت ß 5 جمله
«نه دود» ß حذف فعل «بود» به قرینه معنوی
«نه آتش» ß حذف فعل «بود» به قرینه معنوی
«نه گرد» ß حذف فعل «بود» به قرینه معنوی
«نه خاک» ß حذف فعل «بود» به قرینه معنوی
قلمرو ادبی:
پاک و خاک ß قافیه
پاک ß ایهام:
دود، آتش، گرد و خاک ß تناسب
آتش و خاک ß تناسب (عناصر چهار گانه)
پاک و خاک ß جناس ناهمسان
واج آرایی حروف «پ» و «ش»
واژه آرایی کلمه «نه»
پیام:
بی گناهی سیاوش
فرود آمد از اسپ کاووس شاه پیاده سپهبد پیاده سپاه
قلمرو فکری:
کاووس شاه به احترام سیاوش از اسب به زیر آمد و با پیاده شدنِ شاه، سپاهیان نیز از اسب به زیر آمدند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
فرود |
پایین |
سپهبد |
منظور کی کاووس است |
بیت ß 2 جمله
مصراع دوم ß حذف فعل «شد» به قرینه معنایی
قلمرو ادبی:
شاه و سپاه ß قافیه
سپهبد و سپاه ß تناسب، اشتقاق (هم خانواده، رشته انسانی)
واج آرایی حرف «پ»
واژه آرایی کلمه «پیاده»
سیاوش را تنگ در بر گرفت ز کردار بد پوزش اندر گرفت
قلمرو فکری:
[کی کاووس] سیاوش را محکم در آغوش کشید و از کردار ناپسند خود پوزش خواست.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
تنگ |
محکم |
بر |
آغوش، بغل |
گرفت (مصراع اول) |
کشید |
پوزش |
عذرخواهی |
اندر |
در |
اندر گرفت |
آغاز کرد |
کردار بد |
منظور «بدگمانی نسبت به سیاوش» |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
این بیت قافیه دوگانه دارد:
در و بر ß جناس
بر و بد ß جناس
گرفت (کشید) و گرفت (آغاز کرد) ß جناس همسان